-می گم تو گرمت نیست؟
– میگه آره و شروع میکنه به در آوردن مانتو و روسریش !
به دنبالش من هم شروع میکنم کت و کرواتم رو در میارم .
هنوز هوا خیلی گرمه عرق های روی صورتم رو با گوشه ی آستینم پاک می کنم و در حین ادای کلمه ی « پختم از بس که گرمه » شروع می کنم پیراهنم و بقیه ی لباسهام رو در میارم و حالا فقط لباس های زیرم رو به تن دارم !
با تکون دادن سرش شروع میکنه به تکرار کاری که من چند لحظه پیش کردم و حالا پوشش اونهم ……..
نمیدونم از گرمای شرمه یا اتاق فقط میدونم سر تا پای جفتمون خیسه عرق شده
بلند میشم و میرم طرف پنجره تا بازش کنم
اونم میره طرف بخاری تا کمش کنه !
و حالا هوا کمی بهتر شده، پس لباسهام رو می پوشم و اونهم بدون اینکه چیزی بگه همین کار رو میکنه.
نگاهی به چهره ی خندون اون که حالا یه روسریه رنگ و وارنگ احاطش کرده می کنم و اونم زل زد ه تو چشمای من.
یه لبخند معنی داری به هم می زنیم و رومون رو بر میگردونیم انگار نه انگار چند دقیقه پیش هوا گرم بوده!
۱۳۸۳/۱۰/۹
—————————————————————————
+چند وقته گیر دادم به نوشته های قدیمی ، ضعیف بودنشون برام اهمیتی نداره ، فقط میخوام یه مروری بشه برای خودم ،اینکه چطور فکر میکردم و چطور می نوشتم، گاهی مرور گذشته ها بد نیست .
++ یهو خیلی بی مقدمه اومدم سفر.یه جایی تو دل کویر، یه جایی به اسم یزد، جایی که بیش از عزیز بودن برام مقدسه
+++این پست از قسمت باید خواند ، دید و شنید خبری نیست.
گرمای عشق بوده عزیزم ! آخرش به این نتیجه رسیدین واقعا عاشق هم نیستین و از بچه بودن خندتون گرفته !
این موزیک رو وبلاگتم بد نیست یه کلید قطع براش بزاری گاهی اوقات آدم آمادگی شنیدن موزیک نداره ۱
درود
راستش طبق شنیده ها اسمه جاییه که تا به حال ندیدم.حوالییه قزوین
کمی قهوه کمی دود و دیگر هیچ
ممنون که خوندی
هر چه میخواهد دل تنگت بنویس
اصلش همینه !
اضطرابی
شیرین
قوی
چنان طوفانی
خالی
و بیتصمیم
انعکاس واضح
تنفس وحشی
مرکز
یک خراش
سپیدهدم
آبشارها
سه پنجره
یک انعکاس
دو عاشق
یک سایهی آرام
خشونت هوس.
من هرگز به تاریخ نوشته ها نگاه نمی کنم،چون مهم حسی ٍ که در یک لحظه ’شره میکنه رو کاغذ!
تو نوشته هات مثل یه موتیف نرم میمونه که آروم آروم میاد و تو ذهن خواننده جریان پیدا میکنه!
دوست دارم قلم فرسایی بی نظیرت رو
سلام
اولین باره که میام اینجا …
کلی حال کردم با پست های قدیمی و جدیدت …
بنویس…
همیشه …
سبز باشی …
با “یک مراوده عاشقانه” آپم دوست بسیار عزیزم…
بابت لینک “سونات مهتاب”سپاسگزارم…
سلام
اولا واسه آهنگ ممنون یعنی خیلی ممنون
ثانیا با اجازه لینکت کردم
اتانازی یعنی مرگ توافقی وورووجک
——————————————————-
+میثم: نگرفتی منظور کامنتم رو !
هه….یاد شل سیلور استاین بخیر….عمو شل دوست داشتنی من!
نوشتت جالب بود….یه جورایی تاثیر عمو شل تو این مشهود بود. خیلی غافلگیر کننده و جذاب و البته با ته مایه طنز!
یه شدت پایه کمی قهوه و کمی دود هستم!
پیشگفتار بسیار زیاد به دلم نشست …
نوشته های قدیمی گاهی خیلی عمیق ترن
خوش باش باهاشون
و سفر خوش بگذره…
بروزم
متفاوت بود میثم،
و این بازگشت به گذشته رو اگه فراموش نمی کردیم زندگیمون قشنگ تر می شد…
فکر کنم تو اون گرما ذوب شدین !!!
——————————–
میثم:چطور؟
چه بی پروا دوستت دارم…
آپم دوست مهربانم…
قشنگ بود
خیلی وقت بود سر نزده بودم
یه عنوان تابستونی با یه متنی که اصلا ربطی به هم ندارن و از همه جالب تر تشریف فرماییه این احساس تو یکی از روزای سرد زمستون!!!
پارادوکس دلنشینی بود
————————————-
+خودمونیم بی پرواتر مینوشتی…البته هنوز هم رگه هایی هست هر چند اندک!
شاید یه کامنت از یه دوست قدیمی توی این همه کامنت زیاد به چشم نیاد
اما یه نوشته ی قدیمی و یه دوست قدیمی ادم رو به جاهای قدیمی می بره
———————
یهو دلم برای خود قدیمیم تنگ شد………………………………
شادزی
————————————————-
میثم :
گاهی یه کامنت کوچیک ، از یه دوست قدیمی، در انبوه کامنت های به ظاهر آشنا باعث یادآوری روزها و خاطراتی میشه که لبخند رو مهمون چهره ی اخموی آدم بکنه، این که بدونی هنوز کسانی هستن که تو رو به خاطر بیارن چیز ارزشمندیه
شاد زی دوست من
من نفهمیدم ، داستان بود یا برات اتفاق افتاده بود و اگر بود اون خانم کی بود و خیلی سوال های دیگر ؟
نخندید بابا ، خب نفهمیدم دیگه
خسته ام از لبخند اجباری …. خسته