با من برقص تا ته دنیا

با من برقص تا ته دنیا تا خود عشق بگذارچشم ها را ببندیم به روی هرچه بد و ناخواستنی است با من برقص تا زیبائی ات بگذار حس کنم عطر تنت را عشق را و خوشبختی را   با من برقص تا  خود زایش بلوغ جاودانگی و عشق هایی که ابدی و بی پایانند   […]

این بازیگوش، این کودک، این دل

چشم هایم گاهی هوس باریدن می کنند خوب من چه حالی است دلم وقتی که نیستی این بازیگوش این کودک این دل این لعنتی کاری ندارد جز بهانه ی گرفتن آنهم برای تو کنون هزار و سیصد و سی و سه هزار،هزار ثانیه از رفتنت می گذرد و تو  انگار نه انگار که یکی بود […]

حتی برای لحظه ای

بیا و با من باش برای من شو از عشق بگو و هر آنچه در کنار تو خوب، خوب است بیا و با من یکی شو روح شو فکر شو و شاید کمی بیشتر حتی برای لحظه ای اگرچه کوتاه چه زیبا جا خوش کرده ای به آغوشم چه شیرین هنوز هم طعم لبانت عسل […]

فقط بگو

رسوخ می کنی ناگهان در تار و پودم تنم فکر می شوی به ذهنم روح به جانم راست بگو بگو تو عاشق تری یا من؟ نیست می شوم برای تو هیچ که نه هیچ تر  از هیچ می شوم برای تو فقط بگو یک کلام بگو تو عاشق تری یا من؟   ————————————————— + این […]

افلاطون و دوست داشتن هایش

اگر بخواهیم منطقی باشیم عشق های یک طرفه راه های دور و دراز و  بی انجامند این را منطق ماشینی امروز می گوید منطقی که  دیوانگی می خواند افلاطون را  و عشق ورزیدنش را یک عمر به پای عشق سوختن و دم بر نیاوردن آنهم  کاملا یکسویه عملی است که هیچ توجیهی برایش پذیرفته نیست […]

بیا و بهانه ام شو

عزیزکم نوشتن بهانه می خواهد یک امشب را بیا و بهانه ام شو لبخندی بزن چشمی بگشا بگذار گم شوم در پیچ و خم نگاهت و بعد . . . اگر نخواستی برو ناز می خرم آهای زلفت دو تا نازت به چند؟ بیا و بهانه ام شو و بعد . . . بی هیچ […]

دلتنگی

دلت می گیرد گاهی از زمین و زمان و هرچه در آنست تو و دنیایی حرفهای نگفته تنها تو خود ِ خودِ تو دلت تنگ می شود گاهی برای خودت دلتنگی هایی خاص تو از جنس تو و برای تو دلتنگی هایی که تنها تو می فهمی دلم میگیرد گاهی دلم تنگ می شود گاهی […]

فاصله ها

شاید خیلی دور شاید خیلی نزدیک بار ها گفته ام جاده ها ملاک مناسبی برای سنجش فاصله ها نیستند آن سر دنیا هم که باشی انگار که در آغوشم جا خوش کرده ای وقتی روحمان در هم گره خورده وقتی هر ثانیه وجودت را حس می کنم فاصله چه معنا می دهد؟ عزیزکم باید از  […]

دود ، قهوه ، تو

دود قهوه نوایی که دعوت به شوریدگی  می کند اینها همه  و همه جزئی از وجود من اند و نیستند! شاید  کمتر کسی بفهمد سخن گفتن در لفافه ی کلمات را در کنج این کافه مجازی در ازدحام این دودهای لعنتی و این روزگار غریب من است روزگاری که متاسفانه تو هم معتاد آن شده […]