اول اینکه در مورد طرح فوق العاده ی این وبلاگ نمی تونم بی تفاوت باشم. دوم شعر کوتاه و خوبی خواندم. سوم فکر میکنم در نگاه غرق شویم بهتر است تا گم . می بینم تان.
یا حق ———————- میثم: اول مرسی دوم بازم مرسی! سوم غرق شدن و گم شدن هر دو خوبند ، البته به جای خودشون
صبا(برهنگی های من) says:
و دمی آسوده خفت…
کوتاه و زیبا خیلی دوسش داشتم ممنون
باران says:
دوست داشتن هایم را شانه میزنم
چون به تو میرسم
صفای نگاهت مرا عاشق میکند
گاهی..
شاید..
به همین سادگی! ——————————————– لایه های فکری تون رو می پسندم
قلم تون همچنان توانا
—————————————————– +میثم:ممنون از لطفتون.
لیدا says:
من هرگز در وحشی چشمان تو آسوده نزیستم
مریم - کافه سیاه و سفید says:
حالا که نیست با چه چیزی آرام بگیرم؟
... says:
بسیار ممنونم از موزیک های زیبایی که در بلاگ خود قرار دادید نوشته های زیبا یی دارین و نثری شبیه به اخوان ثالت
ساده کوتاه و به یاد ماندنی خیلی وقته یاد ما نمی کنی آپم خیلی وقته
باران says:
صبح یه روز پاییزی با تکنوازی های پایور و غروب اش با نوای دلنشین بسطامی وشنیدن دوباره این اهنگ زیبا در سکوت شبانه..
زندگی کردم…
و بارانی شد این چشم ها…
مژده says:
فکر کنم بهت گفته بودم آدرس رو دوباره برام بذاری . الان توی بلاگی لینکت رو دیدم یادم اومد که نیومدم … ———————————– گاهی می شود …شاید باید این گاهی را قاب گرفت و آویزانش کرد کنج خاطره ها شاید گاهی محکوم شوند همه از نگاههایی که فقط گاهی … گاهی … گاهی به چشم می آیند شاید که باید در همه ی نگاهها زیست ! خواه درد باشد و خواه عشق و خواه نفرت … راستی آن گاه می شود دمی فقط دمی آسوده زیست ؟! به گمانم می شود …
دلنشین بود گرچه کارهای خیلی خوبتر از تو هم خوندم یادم نمیره روز اول که اومدم وبت کل نوشته هات رو یه جا خوندم کاری به نقد و حرف علما ندارم قلمت واسم دوست داشتنیه موفق باشی
سلام. می شود در دود سیگارت قایم شد. مثل ماه … فکر کنم ازین وبلاگ نشه گذشت. تاکسی ما با مقاله ی آلن رب گریه درمورد در انتظار گودوی ساموئل بکت به روزه. تا بعد…
منو ببر
که از نیاز به انتهای شب
رسم منی که از تو بیخودم
به عشق تو نمیرسم
منو ببر
یا که ببخش
اگه برای تو کمم
یا که بدون که امشبم ستاره هاتا میشمورم
منو ببر
که بی صدات بدون تو
نمی تونم
من و نگات بدون تو
نمیدونم
اول اینکه در مورد طرح فوق العاده ی این وبلاگ نمی تونم بی تفاوت باشم.
دوم شعر کوتاه و خوبی خواندم.
سوم فکر میکنم در نگاه غرق شویم بهتر است تا گم .
می بینم تان.
یا حق
———————-
میثم:
اول مرسی
دوم بازم مرسی!
سوم غرق شدن و گم شدن هر دو خوبند ، البته به جای خودشون
و دمی آسوده خفت…
کوتاه و زیبا
خیلی دوسش داشتم
ممنون
دوست داشتن هایم را شانه میزنم
چون به تو میرسم
صفای نگاهت مرا عاشق میکند
گاهی..
شاید..
به همین سادگی!
——————————————–
لایه های فکری تون رو می پسندم
قلم تون همچنان توانا
—————————————————–
+میثم:ممنون از لطفتون.
من هرگز در وحشی چشمان تو آسوده نزیستم
حالا که نیست با چه چیزی آرام بگیرم؟
بسیار ممنونم از موزیک های زیبایی که در بلاگ خود قرار دادید نوشته های زیبا یی دارین و نثری شبیه به اخوان ثالت
دمی آسوده
دمی رعنا
بروزم
ساده کوتاه و به یاد ماندنی
خیلی وقته یاد ما نمی کنی
آپم
خیلی وقته
صبح یه روز پاییزی با تکنوازی های پایور و غروب اش با نوای دلنشین بسطامی وشنیدن دوباره این اهنگ زیبا در سکوت شبانه..
زندگی کردم…
و بارانی شد این چشم ها…
فکر کنم بهت گفته بودم آدرس رو دوباره برام بذاری . الان توی بلاگی لینکت رو دیدم یادم اومد که نیومدم …
———————————–
گاهی می شود …شاید باید این گاهی را قاب گرفت و آویزانش کرد کنج خاطره ها شاید گاهی محکوم شوند همه از نگاههایی که فقط گاهی … گاهی … گاهی به چشم می آیند شاید که باید در همه ی نگاهها زیست ! خواه درد باشد و خواه عشق و خواه نفرت …
راستی آن گاه می شود دمی فقط دمی آسوده زیست ؟!
به گمانم می شود …
وهمین گاهی خوب است!
دلنشین بود
گرچه کارهای خیلی خوبتر از تو هم خوندم
یادم نمیره روز اول که اومدم وبت کل نوشته هات رو یه جا خوندم
کاری به نقد و حرف علما ندارم
قلمت واسم دوست داشتنیه
موفق باشی
و با آن کمی قهوه نوشید و برای آرامش چشمانش سیگاری را آتش کرد…
سلام. می شود در دود سیگارت قایم شد. مثل ماه … فکر کنم ازین وبلاگ نشه گذشت. تاکسی ما با مقاله ی آلن رب گریه درمورد در انتظار گودوی ساموئل بکت به روزه. تا بعد…
وقتی تو همهمه ی روزمرگی ها گیر می کنی همچین شعرهایی بهت آرامش میده
در چشمۀ چشمهایت
تورهای ماهیگیران آبهای سرگشته می زیند
در چشمۀ چشمهایت
دریا به عهد خود پایدار می ماند
من
قلبی مُقام گرفته در میان آدمیانم
جامه ها را از تن دور می کنم
و تلالو را از سوگند :
در سیاهی سیاهتر ، من برهنه ترم ،
من آنزمان به عهد خود پایدارم
که پیمان شکسته باشم
من
تو هستم
آنزمان که من
من هستم .
در چشمۀ چشمهایت جاری می شوم
و خواب تاراج می بینم ،
توری
به روی توری افتاد
ما
همآغوش گسسته می شویم
در چشمۀ چشمهایت
به دار آویخته ای
طناب دار را خفه می کند .
به روزم،شاید هم به نیمروز…
قشنگ بود