بعضی عشق ها

عشق عشق است حتی کهنه اش… بعضی عشق ها شدتشان بیشتر و بیشتر می شود وقتی که عمرشان زیاد و زیاد تر می شود خصوصا عشقی که من داشته باشم آنهم به تو! زخم زخم است حتی کهنه اش… بعضی زخم ها تازه دردشان شروع می شود وقتی کهنه می شوند خصوصا زخمی که تو […]

خسته نشدی ؟

انگار می خواهی جان بدهی دو بار آب دهانت را قورت می دهی تازه یک کلمه به زبان می آوری پیشانی ات را باید مدام خشک کنی صورتت سـرخ سر به زیر افکنده ای یکسره با انگشتانت بازی می کنی خودت را روی صندلی جابجا می کنی –         دیگه چه خبر؟ –         چه می کنی؟ […]

مگر می توان؟

                            یک کت و دامن چهار خانه کلاه گرد و لبه دار یک عصر دل انگیز پائیز قدم های نرم و نازک لبخندی که یک لحظه از لبان سرخت محو نمی شود چشمانی که هر چه می روی باز هم به انتهاشان […]

تنهایی

[« تصورات باطل و ناخواسته هجوم شان آغاز می شود و سقوط شدت بیشتری می یابد.سایه های این تنهایی، بر ابدیت قلبش پیوند می خورد …این است حکم امروز…(مژده) »] تنهایی یک پوچ بی نام و نشان بود ، گه گاه که از زمین و زمان می بریدیم ، حصارش می کردیم به دور خودمان […]

دخترک!

دخترک! پشت آن لبان بسته کدامین قصه ی هزار و یک شب نهفته ؟ آن نگاه تلخ بر کدام راه بی عبور دوخته شده؟ دخترک! زادن این خنده های تلخ برای کشتن خاطرات کدامین عشق دیروز است؟ این دستان سرد این قلب تاریک را گرمای کدام دست و روشنای کدام امید روشن خواهد کرد؟ دخترک! […]

لحظه های زیستن

می شود زاده شد هر لحظه هم قدم تمامی ثانیه های درگذر می توان جشن گرفت زاد روز تمام لحظه های زیستن را می توان جوانه زد شکفت چونان غنچه ای بهاری آری اگر تو باشی می شود می شود روزی هزار بار از نو متولد شد شکفت و جوانه زد می توان چشم در […]