وقتی حرفی برای گفتن نمانده
و حتی کور سوی امیدی نیز
رفتن راه ناگزیر می شود
باید بروی
از نزد تمام چشم های آشنا
از میان تلنگر خاطرات تلخ و شیرینت
گم شوی میان خویشتن
گم شوی تا پیدا شوی
جور دیگری
جوری بهتر از دیروز
و این رفتن اما
همیشه سخت است
سخت است جا بگذاری
پشت سرت
کوله ای خاطره را
سخت است نگیرد
دلت بهانه دیروز را
.
چشم ها را باید بست
باید از یاد برد
قدم در راه گذاشت
و رفت…
.
باید گم شوی تا پیدا شوی…
.
.
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
+گاهی بساط نوشتن خودش جور می شود!
++ موسیقی زمینه این پست آهنگ «Parisienne Moonlight» با صدای «Anathema» و از آلبوم «Judgement» می باشد.
مثل همیشه خوب بود
با انتخاب زیبای موسیقی پس زمینه
قصد نداری تم نوشته هات رو عوض کنی؟
نه متاسفانه!
به این میگن گریز از آزادی…آدم و حوا هم به اسارت زمین دراومدن تا از اسارت و یکنواختی بهشت آزاد بشن…باید گم شوی تا پیدا شوی
مرسی
کلا عالی! من بعد تر میام همه رو دونه دونه میخونم…در نگاه اول باید بگم واقعا حال کردم و شبم ساخته شد و اینکه خوشحالم که دوستی هستیم …! بسیار خوب! 🙂
خوشحالم که تم نوشته هاتو نمی خوای عوض کنی!
چون در هر صورت با احساس به تصویر میکشی
2تا شعر از خودم گذاشتم.خوشحال ترم میکنی نظرتون رو نسبت بهش بگین
آهنگ عالی.باب شبهای منه.خیلی خوب میشه منبع هرشعرروهم بنویسی.جواب کامنتهاروهم بدی وبت جون میگیره ومخاطب مشتاق ترمیشه.ممنون ازهمه چیز.اسم وبلاگت هم حرف نداره.
این آهنگ مهمون شبهای من هم هست در حال حاضر
منبع شعر ها یا بهتر بگم نوشته ها خودم هستم، تو این وبلاگ تنها نوشته های خودم رو منتشر میکنم
در مورد پاسخ دادن به دیدگاه ها هم باید بگم که همیشه سعی ام بر این بوده تا حد توان و جایی که زمان و مشغله بهم اجازه میده هرچند حرف های زیادی بی پاسخ مونده
ممنون، از همه چیز، خودت و وقتی که برای خوندن نوشته های این حقیر صرف می کنی
سلام خیلی عالیه من که خیلی لذت بردم . هم شعر فوق العاده است هم آهنگ متنش . بهتون تبریک می گم به خاطر این ذوق سرشارتون .
اول از هرچیز ســــــــــــــــلام! من به شدت نوشته هایتون رو دوستدار هستم!! طوری که اولین باری که با وبلاگ زیباتون و با اسم زیباترش آشنا شدم تقریبا چند ساعتی فقط داشتم نوشته های قدیم ترتون رو میخوندم. میشه یه سوال هم ازتون بپرسم؟؟؟! واقعنی چه جوری این آهنگای فوق العاده رو پیدا میکنید؟؟؟
سلام!
ممنون از لطفتون، با یه کم گشت و گذار تو اینترنت میشه آهنگ هایی دوست داشتنی پیدا کرد
“وقتی حرفی برای گفتن نمانده
باید بروی
از نزد تمام چشم های آشنا….”
این قسمتش عالی بود….
راستی میثم من این روزا همش دارم همین آهنگو میخونم….!!
نمیدونم چرا!
I feel I know you….I don’ know how…I don’ know why…
I see….u feel for me…u cry with me….u would die for me….
I know….I need u….
من نیز زمزمه ی مشابهی دارم این روز ها:)
باید گم شوی تا پیدا شوی…
.
.
.
.
باید حل شوی ….
و حل شدن چیزی نیست جز فراتر از بودن
و فراتر از بودن یعنی چیزی فراتر از درد
و فراتر از درد یعنی همان حل شدن
و حل شدن،
یعنی همان ماندن، نه بودن
یعنی همان “پیدا شدن” {نقطه}
———-
سپاس، زیبا بود (:
اجازه می خواستم لینک کنم.
..
و من گم شده ام
کاش کسی بیاید و پیدایم کند .. !
میثم عزیز
شعر زیبایت و این ترنم ملایم مثل باران ترد و ریز پاییزی است …
که می توان در آن حل شد و پیدا شد و چشم بست و قدم گذاشت …
راستی این گروه اهل بندر زیبای لیورپول عالی می خوانند ….
خوشبخـــتی حرارتـــ ِ لیوان ِ عصـــر ست
کـــ از چای ِ من و مادرم بر می خیزد !..
سلام.
خواستم بگم تو کافه مجازی که ساختید خیلی آروم میشم.ممنونم
امشب که این شعر زیباتون رو خوندم حس کردم انگار این شعرو برای من و حال و هوای این چند روز من نوشتید. انگاری خبر از روزگارم داشتید و این رو نوشتید. خیلی آرومم کرد باز هم ازت ممنونم.
برقرار باشی
حال و روز من الان دقیقا مثل شعره
خیلی چاکریم داش میثم
چقدر این اهنگ رو دوست دارم … چه ارومم میکنه … دو ساعتی هست که دارم بهش گوش میدم …
خیلی زیبا بود.
باید بروی از نزد تمام چشم ها ی آشنا…
واقا بعضی وقتا باید گم بشی تا پیدا بشی
این آهنگ کلا بدجور به آدم حال و هوای نوشتن می دهد…
زیبا … زیبا….
باید رفت ولی به چه شرطی ؟!
به شرط فراموش کردنش
گرچه سخت است ، ولی دیگر مرا توان ماندن نخواهد بود .
ای کاش دلیل رفتنم می فهمید
ای کاش می دانست به خاطر کار هایش خواهم رفت
تا که ، رفتارش را تغییر دهد .
و اما زمان رفتن فرا رسیده است
بدرود تا درودی دیگر
دوست همیشگی لحظه های تنهای هایت
عااالی بود دوست عزیز لذت بردم از خواندن نوشته هایت
چشم ها را باید بست
باید از یاد برد
قدم در راه گذاشت
و رفت…
.
باید گم شوی تا پیدا شوی…
سلام
وبلاگت فوق العاده س!