عزیزکم
نوشتن بهانه می خواهد
یک امشب را بیا و بهانه ام شو
لبخندی بزن
چشمی بگشا
بگذار گم شوم در پیچ و خم نگاهت
و بعد . . .
اگر نخواستی برو
ناز می خرم
آهای زلفت دو تا
نازت به چند؟
بیا و بهانه ام شو
و بعد . . .
بی هیچ حرفی و کلامی
اگر نخواستی باز هم برو
بهانه ی من
زندگی هر لحظه اش بهانه می خواهد
یک امشب را بیا وبهانه ام شو
و بعد . . .
برای خدا هم که شده
بهانه ام بمان
———————————————————
+ نه شر شر آبی و نه هوایی تازه ، در عجبم چرا بهترم!
++ شاید “مریم “نیمه دیگر توست ، نیمه ای که دوست نداشتی بدانم از آن
کیست. پس تا خودت بر زبان نیاوری وانمود می کنم آن نیمه دگر را نمی شناسم!
قشنگ بود
از خودتون مینویسید؟
بهرحال من با این نوشته ارتباط برقرار کردم…
(نوشته هاتونو کپی کردم برای خودم که بعد باز هم بخونم. اگه اشکالی نداره!)
آرام و شاد باشید
——————————————————-
میثم : نوشته های این وبلاگ گاه نوشته های شخصی خودمه که برای دل خودم می نویسم . اگر نویسنده مطلبی خودم نباشم حتماً اسم نویسنده رو در آخرش درج می کنم .
استفاده از این نوشته ها از نظر من مشکلی نداره، چه نام من به عنوان نویسندش درج بشه و چه نام من از آخرش خط بخوره!
زیبا منویسی
به ما هم سر بزن
خوشحال میشیم
به نظر من برای نوشتن رفتنها بهانۀ بهتری هستند تا آمدنها
شاعران غمگینند که آثار ادبی بزرگ می آفرینند
بهرحال امیدوارم بهانۀ شما از راه برسد
…
قرار نیست خط بخوره!
ممنون…
قلمت خیلی مخملی و نرم
همیشه موفق باشی
می آیی،می روی،بی آنکه به ما سری بزنی،بی آنکه بگویی آپی،بی آنکه بدانم در پی ٍ بهانه ای…
آمدم ، خواندم ، قهر کردم و رفتم…
تا نیایی دگر نمی آیم…
بیا با هم بنشینیم،
دنیا عصر زمستان است،
زود مىگذرد…
دور نشو
حتی برای یک روز
زیرا که …
– چگونه بگویم –
یک روز زمانی طولانی ست
برای انتظار من
چونان انتظار در ایستگاهی خالی
در حالی که قطارها در جایی دیگر به خواب رفته اند !
مهمونام رفتن خب،فقط یه فنجون قهوه خب،مهمون بودن خب،وقتی خبرم کنی خب،منم میام خب،به من مربوط نیست خب،که مخابرات خب ،با تو سر ناسازگاری داره خب،در ضمن رسم بر اینه که خب،کوچیکترا همیشه خب، به دیدن بزرگترا میرن خب،حالا چه آپ کرده باشن خب ،چه آپ نکرده باشن خب،به هر حال خب ،سعی کن خب همیشه بچه خوبی باشی خب،الان که دارم کامنت میزارم خب،صدای آمریکا خب،مستقیم داره مراسم تحلیف اوباما رو خب ،نشون میده خب،داشتم فکر می کردم خب،واقعا چقدر شبیه مراسم تحریف خب،رئیس جمهور ماست خب…
بی خیال بابا خب،چی کار کنم که اینجا دنیا اومدم خب،به جای اینکه خب ،ینگه دنیا به دنیا بیام خب…
و بعد
اگر نخواستی برو . . .
عتاب یار پریچهره بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ناخودآگاه یاد این شعر افتادم و باز هم نا خدا آگاه بر زبانم جاری شد.
راستی از دل تنگی هایتان چه خبر؟
از رویاهایتان؟ باد آنها را با خودش برد یا هستند هنوز؟
سلام جناب کاف
امید وارم خوب باشید و خوبی رو تبلیغ کنید
اگه به خاطر خودت بمونه بهتره
تا اینکه به خاطر خدا
نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت ، بخندم یا گریه کنم!!!!
همیشه می شه ناخواسته بهانه شد و اگه بهانه شدنت باعث بشه حالی بهتر بشه ، اونوقت حال توام بهتر میشه اما بهانه موندن …
“مریم” نیمه ی دیگر من نیست، نقاب صورت منه !! که همیشه حرف دلم رو زده….
” نه شر شر آبی و نه هوایی تازه ، در عجبم چرا بهترم!”
و من به خاطر این خوشحالم