جادوی چشمان تو

این نفس ها
تن تو را  در می نوردم
و هر لحظه چیزی هست
برای کشف کردن،
چیزی نو. . .
برای هرچه بیشتر دوست داشتنت

حس غریبی است
حسی که با تمام وجودت لمسش می کنی
ولی از بیانش عاجزی

گاهی در حضور تو
کم می آورم
پیش تو و چشمان تو
وقتی یک دنیا سخن برای  گفتن دارند
وقتی در آمیخته اند  با حس دوست داشتن

در چشمان تو جادویی است
که نمی شود توصیف کرد
حتی با تمامی واژه های قشنگ روزگار
چیزی که می شود دلیل
برای بودن … و از تو سرودن

چیزی به نام جادوی چشمان تو

—————————————————————



کافه پیانو

  نویسنده : فرهاد جعفری            ناشر: چشمه


Things We Said Today

                                         Hard days night :   سال انتشار:1964     آلبوم    The Beatles: خواننده    

+ آهنگی انتخابی این هفته ی وبلاگ یکی از کارهای بی کلام Nicos موسیقی دان کشور یونان به نام   Belalim     می باشد.

Night on Earth

کارگردان:Jim Jarmusch  سال ساخت:1991       نقش اول زن: Gena Rowlands    نقش دوم زن: Winona Ryder 




35 thoughts on “جادوی چشمان تو

  1. nadiya says:

    salam
    webloge bahali darid vali mese inke modate ziyadiye behesh sarnazadid
    nazareton darmorde tabadole link chiye khabaresho hatman behem bedid albate
    bade inke weblogamo didid
    beomide didar

  2. Advaz says:

    سلام., پست پیشتون بیش تر به دلم نشست. یعنی منظورم اینه که بیش تر با من جور بود.خب خوب می نویسید.
    اجازه هست برای تبادل لینک؟

  3. امین says:

    این باید خواند شما رو نباید خواند / ابداً /
    —————————————————-
    میثم: پیشتر بار ها گفته ام که باید خواند ، باید شنید و باید دید تنها آثار مورد علاقه من هستند که آشنا شدن با آنها را برای بازدید کنندگان این وبلاگ خالی از لطف نمی بینم.
    کافه پیانو صرف نظر از سابقه نویسنده اش و گفتاری که در زندگی واقعی نویسنده کمتر رنگی از صداقت دارد و همچنین ادبیاتی که به اعتقاد برخی ادبیاتی عاری از ادب می باشد از جمله رمان هایی است که مورد استقبال عمومی واقع شده است.

    خواندن این کتاب و تصمیم گیری شخص خواننده فارغ از هرگونه تصویر سازی اولیه مبنی بر خوب یا بد بودن کتاب دلیل من برای معرفی کتاب بود و دیگر هیچ!

    پس به اعتقاد من باید خواند و باید شنید و باید دید ، آنگاه در مورد خوب و یا بد بودنش تصمیم گرفت.
    شاد زی

  4. شبنم says:

    چه قدر مردم آسان گرفته اند مرا
    مگر زجوی خیابان گرفته اند مرا

    همیشه سایه شدند و مرا قدم زده اند
    همیشه گرگ… به دندان گرفته اند مرا

    چقدر از تو بخواهم چقدر نگذارند
    در ابتدای تو پایان گرفته اند مرا

    و من مجسمه انتظارشان شده ام
    چنانکه گویی؛سیمان گرفته اند مرا

    کنار پنجره مجبورم از تو ننویسم
    و چشمهای تو باران گرفته اند مرا.

  5. زاد says:

    سلام میثم جان
    جطوری؟
    خبری نیست ازت
    چه می کنی؟
    کارت رو خوندم
    مملو از احساسات
    سر بزن
    منم به روزم

  6. Ennas says:

    اصلن هم نباید خوند این کتاب رو ….امیدوارم به خاطرش پولی خرج نکرده باشی … موضوع اصلن ربطی به زندگی نویسنده طرز فکرش و عقایدش نداره …. اما یکم که به کل کتاب خوب نگاه کنی میبینی نوشته ها زاییده تخیلاتی هستند که نویسنده ادعا میکنه تجربه شخصی…. مثلن خیلی با عقل جور در نمیاد وجود کافی شاپی تو مشهد با اون توصیفاتی که نویسنده میگه …..اصلن هم نباید خوند … اما خب نظر شخصی همیشه محترم … فقط باعث میشه نظر دیگران رو نسبت به خودمون از یه نقطه به یه نقطه دیگه تغییر بدیم خوب یا بد
    ———————————————
    میثم:

    ” خیالت من از این همه فریب
    که در کتابخانه های دنیا به حرف می آیند
    و در روزنامه های تا غروب می میرند
    چیزی نفهمیده ام ؟
    .
    .
    .
    حالا در این بی کجایی پرشتاب
    با که اینقدر بلند حرف می زنی ؟ “

  7. وقتی بابام کوچیک بود says:

    کمی قهوه ات رو خیلی . اما واسه دود شرمنده جا دودیمو گل گرفتم .
    ————————————
    میثم:
    برخلاف باور بسیاری از خوانندگان این وبلاگ خود من هم به شخصه با دود مشکل دارم و تنها به قهوه علاقه مندم! حالا اینکه چرا از دود در اسم وبلاگم استفاده کردم بماند…!

  8. باران says:

    این چشم ها

    بیشتر از انکه

    ببینند

    میگویند!

    و بیشتر از انکه

    بدانند

    میفهمند!

    بازارشان دوست داشتن است و

    کالایشان صداقت..!

    ———————————————————-
    تموم نشده, این ۳تاهم هستش!
    ۱ -شعرتون ناخوداگاه من رو یاد رمان “چشم هایش “انداخت
    ۲-فهمیدن موسقی بی کلام درست مثل شنیدن چشم هاست.., (با سلیقه بود!خیلی…)
    ۳-….
    ——————————————
    میثم: ممنون . با بند ۳ هم کاملا موافقم! اگرچه دلیلی براش بود ولی چشم دیگه تکرار نمیشه.

  9. Advaz says:

    مانا نیستانی راجع به این کتاب یه موقع گفته بود سخت است تحمل راوی اول شخصی که بیماری خود بزرگ بینی دارد.
    ۲- من آپم. سر بزنید منت می گذارید.
    ۳- اجازه برای تبادل لینک هست؟

  10. لولیتا says:

    وای خدای من یه دفعه سورپرایز شدم یه وبلاگ که همه دغدغه هام رو داره .شعر،موسیقی ،فیلم و کتاب……
    تو بی نظیری پسر!
    “کافه پیانو”رو خوندم و کلی ازش لذت بردم.Night on Earth رو هم دیدم و موسیقی پیشنهادی ات رو هم الان شنیدم.
    اما شعرت:
    گاهی در حضور تو
    کم می آورم
    پیش تو و چشمان تو
    وقتی یک دنیا سخن برای گفتن دارند
    وقتی در آمیخته اند با حس دوست داشتن

    وقتی …………………………….

  11. مهسا says:

    داستان عجیبی ست ای جادوی چشمانش
    با تو موافقم
    باید شاد به زیستنش بود
    آن هم لحظه به لحظه
    …عالی بود
    بروزم

  12. محسن says:

    اینروزها عاشقانه ترین حرفی که بلدم اینه که به یکی بگم وبلاگشو میزارم تو گوگل ریدرم…
    اینجا واقعا قشنگه…

  13. ن ی ل و ف ر ! says:

    این نفس ها
    با بوی عطرت دوام دارند
    و هر لحظه چیزی هست
    برای هرچه بیشتر دوست داشتنت
    حس غریبی است
    آن قدر که احدی نداند و نشناسد
    و من گاهی آن قدر کم می آورم
    در پیش چشمانت
    که کور می شوم
    دنیایم را می بازم !
    در چشمان تو جادوییست
    جادویی که مرا برای همیشه پایبند کند
    پایبند عشقت !
    ………………………..
    اینجا و نوشته های اینجا رو خیلی دوس دارم … حس یه کافه ی دنج و خلوت رو بهم می ده … !

  14. رضا says:

    اگر که بیهده زیباست شب
    برای چه زیباست
    شب
    برای که زیباست؟-
    شب و
    رود بی انحنای ستارگان
    که سرد می گذرد.
    و سوگواران دراز گیسو
    بر دو جانب رود
    یاد آورد کدام خاطره را
    با قصیده نفسگیر غوکان
    تعزیتی می کنند
    به هنگامی که هر سپیده
    به صدای همآو از ِ دوازده گلوله
    سوراخ
    می شود؟
    ***
    اگر که بیهده زیباست شب
    برای که زیباست شب
    برای چه زیباست؟

    سلام. وبلاگ با صفایی دارید. خوشحال میشم اگر وقت داشتید به من هم سری بزنید.

  15. س. ب says:

    در آینه به عکس خود زل می زنی خود را عاشق می شوی ….

    ” جنون ِ نارسیسم هم یه جورایی همه گیر شده ” ….

  16. Advaz says:

    تنهایی هنگامی ترس بر انگیز می شود که میان یک زوج بیش از حد قرار گرفته باشد. اما زمانی که وارد خانه ی من می شود؛ هیچ خطری برای من نخواهد داشت. در واقع او در این جا آرامش دارد؛ به جایگاه همیشگی خود می رود و کارهای همیشگی اش را انجام می دهد. تنهایی همانند بیماری ایست که تنها راه درمان آن, واگذاری او به حال خودش است؛ این که اجازه دهیم هر کاری که می خواهد انجام دهد و برای علاج آن هیچ اقدامی نکنیم. همیشه از آن افرادی می ترسم که از تنهایی بهره ای نمی برند و مایلند تا زندگی مشترک, کار روزمره, دوستان و حتی اهریمن را داشته باشند . . . آنان چیزی را می خواهند که هیچ کدام قادر به انجامش نیستند و آن حفاظت از خویشتن است و بخشیدن این اطمینان که هیچ وقت با واقعیت تنهایی خود در زندگی رو به رو نشوند. این انسان ها شایستگی مجالست ندارند, زیرا گریز آن ها از تنهایی ایشان را به تنها ترین افراد مبدل کرده است.

  17. شبنم says:

    اندیشیدن
    برای حرف‌زدن
    و حرف‌زدن
    برای اندیشیدن

    برای نداشتن چیزی برای گفتن
    برای نداشتن چیزی برای اندیشیدن
    اندیشیدن
    اندیشیدن و آنگاه حرف‌زدن
    حرف‌زدن و آنگاه اندیشیدن

    بخاطر بی‌اندیشه‌گی
    بخاطر بی‌حرفی
    اندیشیدن گفته‌ها
    و گفتن اندیشه‌ها
    و عمل به اندیشه‌ها
    برای گفتنشان

    برای نداشتن چیزی برای گفتن
    برای نداشتن چیزی برای اندیشیدن

    بخاطر زندگی
    بخاطر ناتوانی مرگ
    بخاطر تهیا
    بخاطر دلواپسی
    و نیز تنها بودن.

  18. مهدی (کافی تـلخ!) says:

    دود و کمی اسپرسو با پیش زمینه ی موسیقی وبلاگت چیزی است که در ساعت یک ربع به دو می چسبد…

  19. saturn says:

    راستش این کافه پیانو رو من خوندم( با توجه به استقبالی که شده!) و شوک شدم…به نظرم کتابی نبود که انقدر مورد توجه قرار بگیره

  20. یه جلبرگ says:

    سلام.
    اگر دنیای خودت هم به این زیبایی است تبریک می گم، کافه پیانو خیلی خوبه، آرامش بخش و یاد آور خاطرات خوب من با دوستام؛
    به ما هم سر بزن
    موفق باشی

  21. هدیه says:

    الف یعنی اغاز …
    لذت بردم بسیار ..ستایش چشمهایی را که خلق میکنند این چنین
    بدرود
    کد زیباییست این پایین ۸ در گرو دو هفت ۶کم دارد انگار ۸۴۷۸۷
    مثل این وبلاگ دل نشین بود کدش

Comments are closed.