اگر بخواهیم منطقی باشیم
عشق های یک طرفه
راه های دور و دراز و بی انجامند
این را منطق ماشینی امروز می گوید
منطقی که دیوانگی می خواند
افلاطون را و عشق ورزیدنش را
یک عمر به پای عشق سوختن و دم بر نیاوردن
آنهم کاملا یکسویه
عملی است
که هیچ توجیهی برایش پذیرفته نیست
ماده یک ، بند یک
آخرین ویرایش قانون عشق ورزیدن :
“اگر عشقت در آغوشت نیست
یا تصاحبش کن و یا برو گمشو!”
و افسوس که هیچ تبصره ای برایش متصور نیست
سود متقابل!
و واژه هایی از این دست
گاهی بعضی اتفاق ها
صحنه ها
جمله ها و یا حتی کلمات
تو را بر سر یک دوراهی غریب قرار می دهند
اینکه بر افلاطون و دوست داشتن هایش بخندی
و یا تحسینش کنی؟
—————————————————————————-
+ “مجال من همین باشد که پنهان…“
محتوای جالبی داشت.
man mikhandam behesh..be aflatoon va doost dashtan hayeash…shayad divanegihayash….bebin bichare be koja reside va che ehsasi dashte va vaghean che hali dashte ke in harfo zade va manteghesh intori shode…vay be hale ma mishe ke manteghemoon intoori she ke…….
قبول نداری که این یا تصاحب کردن و یا درو انداختن از جانب ذکور تفاق میوفتد؟
ای کاش حداقل همان هماغوشی از روی عشق بود و با دیگری ها تقسیم هوس نمیشد!!!!
———————————————————————-
میثم:نه! شاید بشه گفت اغلب از جانب آقایون اتفاق می افته ولی نمیشه گفت همیشه
هر بار پست هایت را می خوانم احساس می کنم کلمات یا حتی اصطلاحات، عجیب در نوشته های تو جان می گیرند.این هنر،منظورم هنر نگارش ٍ متن های عاشقانه ،کار هر کسی نیست.متن یا نوشته عاشقانه ای که مخاطب را درگیر کند و به فضای ٍ مد نظر نویسنده بکشاند یک نوشته موفق و تاثیر گذار محسوب می شود.متنی که تاریخ ٍ مصرف ندارد، درست مثل ٍ عاشقانه ی رومئو و ژولیت شکسپیر و یا لیلی و مجنون نظامی،اگر هزار سال ٍ دیگر هم از نگارش آن بگذرد ،گویی همین لحظه و در زمان حال نگاشته شده است.
از اینکه با دوست اهل ٍ قلم و خوش ذوقی چون تو در این فضای مجازی و گاه در فضایی حقیقی تبادل ٍ اندیشه می کنم خوشحالم.
————————————————————————
میثم:اگه خاطرت باشه بهت گفتم که من لایق این تعریف ها نیستم و تو گذاشتی به پای شکسته نفسیم! خواهش میکنم این بار بذار به پای صداقتم.
خب من هم از آشنائیت خب بسیار خوشحالم خب
ماده یک ، بند یک
آخرین ویرایش قانون عشق ورزیدن :
“اگر عشقت در آغوشت نیست
یا تصاحبش کن و یا برو گمشو!”
نوشته ی زیبایی بود ، مثل همیشه.
نمی دونم باید چی بگم ، فقط امیدوارم اخر نوشتت جای اون سه نقطه … نباشه!!
منطقی که دیوانگی می خواند
شاید زمانی عشق به دوطرفه بودنش،عشق بود ولی در دنیای امروز با همه ی خودخواهی آدم هایشان گاهی حقیقت عشق کمرنگ می شود. نه اینکه گم شود. نه اینکه عشق یک طرفه عشق نباشد. یک طرفه و دو طرفه هر کدام مقوله ای جداگانه اند.
پای خودخواهی که به میان می آید ،عشق بند و بساطش را جمع می کند.
یک طرفه اش سخت تر است خیلی سخت تر.
مجال من همین باشد که پنهان یک دل سیر نگاهش کنم.که اشک بریزم. که بغض کنم و او نداند و نفهمد. هیچ وقت . . .
من فکر می کردم شما شعرهای خوبی می نویسید. تا جایی هم که آرشیو را خوانده بودم،شعر دیده بودم . نثر زیبایی بود.
——————————————————
میثم:بعد از نوشتن این پست تفعلی به دیوان حافظ زدم،یکی از ابیات اون به دلم نشست که از گمان من به نوعی با این پست هم ارتباط داشت:
“مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد”
و پی نوشت این پست بخشی از مصرع اول این بیت بود.
نه ما از تبار مجنون نیستیم
که خسروانه اوج احساسمان را به عقلی تلخ می بازیم
من هم آخر نفهمیدم حق با که بود
خسرو ….
یا ….
مجنون ….
….!!!!….
سلام دفعه پیش که دل ما را خوش به نظری نکردید
اینبار اما منتظرم
….
یاری اندر کس نمی بینی ، یاران را چه شد
دوستی کِی آخر آمد ، دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد ، خضر فرخ پی کجاست
گل بگشت از رنگ خود ، باد بهاران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد ، هَزاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
کس نمی گوید یاری داشت حقّ دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
شهر یاران و بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی که سرآمد شهر یاران را چه شد
بوی توفیق و کرامت در میان افکنده ام
کس به میدان در نمی آید ، سواران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش
از چه می پرسی که دور روزگاران را چه شد
بیشتر بگرد …
تبصره ها ” همیشه ” هم دم دست نیستند رفیق …
گاهی خود منم …
گاهی توی تویی !
امضا : یک مداد زنانه ! 🙂
سلام
خوبید آقای میثم
از تذکر به جاتون بابت قانون ذکر شده ممنون
گاها آدمها میان احساس و منطق دچار اشتباه می شوند
و این باعث بروز فاجعه میشه
اگر از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد…………………..
این هم عشق یک طرفه
اگر ۲ طرفه اش نابش زیبایش را در این عصر ماشینی یافتی سلام مرا برسان
خانه ی مجازیت را با یگ قهوه خواندم به دل نشست………….
سلام بزرگوار
بدنبال موسیقی رهگذرانه پا در سرای نوشته هایتان گذاشتم..ولی خواندنشان انچنان حس دلنشینی بمن داد که ماندگارم کرد…
بسیاری از سروده هاتون رو با لذت تمام خواندم واگر وقت مجالم میداد شاید همین امروز با همه ی نوشته هاتون همراه میشدم
ممنون
در پناه خدا باشید
یا حق