اسب رویا را زین میکنم از برای تو
می تازم تا خود آغوشت
حتی اگر برای من نیز گشوده نشده باشد
یک امشب را نیز میهمان توام
بدانی یا ندانی
بخواهی یا نخواهی
خدا را شکر
عشق رویایی من که محتاج رضایت تو نیست
وگرنه چیزی برای دلخوشی نداشتم
———————————————
+ برای تو که کلوپاترا صدایت می کنم!
سلام
ذوق زده ام از این دقایق که این نوشته های زیبا رو خوندم
خیلی خوب بود
و بیشتر از اون صادقانه و آروم کننده
مثل یه قرص مسکن یا آرام بخش
یا یه نخ سیگار تو اوج خستگی
ممنونم از این که با واژه هات خستگیم رو در کردی
“خوب باش و خوبی رو تبلیغ کن “
جناب خواب
برای کلوپاترا خوشحالم…
سلام
نوشته هایتان را خواندم زیبا بودند:
“یک امشب را نیز میهمان توام
بدانی یا ندانی
بخواهی یا نخواهی”
و این عشق است . . .
پست قبل به دلم نشست. من هم دوستی دارم که نمی دانم نامش را دوست بگذارم،برادر بگذارم. نمی دانم . . .
اسم جالب وبلاگتان مرا به اینجا کشید . کمی قهوه . . . کمی دود . . . چقدر به هم می سازند و می چسبند
موفق باشی
راستی فراموش کردم آهنگ را بنویسم که چقدر زیباست ،روحم شاد شد . ممنون.
چقدر گذشته ؟
سی دقیقه
مطالب قبلیت رو کامل خوندم
اگه عاشق نبودی
می گفتم فیلسوفی
هنوز خوشحالم که به وبلاگ تو اومدم
اگر چه اتفاقی
جناب خواب
چه عاشقانی در این زمینند
که هنوز
تنها
به خیالی قانعند و
اوج میگیرند
چه لذتی
خدا را شکر که برای عشق ورزیدن هر گز احتیاج به تاییدش نیست
خدا را شکر این نهال چه بخواهد چه نخواهد پا می گیرد و بارور می شود …
خدا را شکر
چقدر زیبا بودمیثم
کلی لذت بردم.ممنون
فقط یک شب
بدون اینکه ترک بخورم
تاب خواهم آورد
فردا
دوباره خورشید
از شرق آسمان
طلوع می کند
.
به نظرم عشق به زندگیت پا گذاشته و من به خاطر همین خوشحالم.
——————————————————————————-
میثم : کاش برای خاطر برخی دوستان هم که شده بود این عشق کذایی قدم رنجه می فرمود .
راستش این روزا بیش از اون که نگران نبود عشق ( به معنای معمول و روزمره اش) در زندگی خودم باشم نگران کسانی هستم که از این وضعیت من در رنج و عذابن
عشق رویایی من که محتاج رضایت تو نیست ….خیلی به دلم نشست ….اینجور دوست داشتن ها رو تو تاریکی و تنهایی دوست دارم….برام مقدسند…
ارزش ادمها به حرفهای نگفته اشون….قبول داری؟
—————————————————————————————-
میثم:به نظرم این نکته رو نباید فراموش کرد که یه نسخه رو نمیشه برای تمام مریضی ها نوشت !گاهی حرف های نگفته ی آدم ها نشون گر وسعت پستی و بی ارزش بودنشونه ولی از اون نظر که تو منظورته آره موافقم.
ارزش هر کس به وسعت تمام حرف هایی است که برای نگفتن دارد
حرف هایی که کسی نمی فهمد
می تازم تا خود آغوشت
حتی اگر برای من نیز گشوده نشده باشد………….
مثل همیشه بی نظیر بود.بعضی وقتها به این زیبایی کلامت حسادت می کنم…
همه لرزش دست ودلم از آن بود که عشق گریزی کرد، پناهگاهی نه!
یعنی می گی هنوز عشق پا نذاشته تو زندگی ات؟؟؟ باورش سخته!!نگران دیگران نباش,به خودت بیشتر فکر کن.البته نبود عشق تو زندگی هم زیاد نگران کننده نیست چون به هر حال روزی خود عشق میاد سراغت!!
“بدانی یا ندانی
بخواهی یا نخواهی”
——————————————————————————-
میثم:نمی دونم شاید هم اومده و من بی خبرم! و همینطور شما
عشق در زندگی من بوده و هست ، البته نه از اون نوعی که شما فکر می کنی
اسب رویا را زین میکنم از برای تو
می تازم تا خود آغوشت
می دانم که آغوش گرم تو را برای من ساخته اند . . .
خدا را شکر
عشق رویایی من که محتاج رضایت تو نیست
وگرنه چیزی برای دلخوشی نداشتم . . .
خدا را شکر می کنم،
چرا که همیشه از عشق رویایی من لبخند میزند،
لحظات هم آغوشی من و آنکه اسب رویا را برایش زین می کنم برای خدا زیباترین لحظات است . . .
او لبخند میزند .
من چرا این اهنگ زمینه رو انقدر دوست دارم….
هزار حرف نگفته… هزار درد نهفته…هزاران هزار دریا.
به هر حال من خوشحالمامیدوارم عشق تو زندگی ات پایدار باش,عشق به اون شکلی که سزاوار تو باشه.
——————————————————————-
ممنون همشهری!
سلام میثم جان , هر چند وقت یه بار میام به وبلاگت سر میزنم. هر چند وقتی نزدیک هم بودیم فرصت نشد که خوب بشناسمت اما الان که میام و مطالبتو میخونم دارم بیشتر کشفت میکنم. امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگیت موفق باشی. و امیدوارم بازم بتونم ببینمت. وقتی امثال تو رو میبینم به آینده امیدوار میشم.
آنقدر در تخیلم بزرگش می کنم که جا کم می آورم حتی برای در آغوش کشیدن خیالی اش . از ذهنم بیرون می زند . حالا نفر بعدی را صدا کن.
ساده و دلنشین بود.
در پناه آنکه همیشه هست.
دیبا
*…
تاخت تو زیبا
اندیشه ات بی محابا ..
می رساندت ، به هر جا
…*
آقایون خانمها اینجا قهوه هاش تقلبیه … سیگارش نم کشیده ….. تا چند وقت دیگه هم اماکن درش و تخته میکنه بابت این بوسه هاش … نیاااااااااااااااااااااایین
هیچ فرشتهای
نخواهد توانست
تو را
ازعشق سرکش و سوزان من
رهایی بخشد……
آپم دوست مهربانم…
بدانی یا ندانی
من سر سپرده ام
حال چه فرقی میکند بدانی یا ندانی
درون من که هر روز اسمت را حلاجی میکند
باز چه فرقی میکند بدانی یا ندانی
من منتظر حضور یلداییت می مونم
برای دیشب،
امروز
و همه چیز،
ممنونم،
از تک تک افراد خانواده بزرگوار، مهربان و بخشنده ک.
زادروزت بازهم فرخنده
————————-
به پدر بگو، هنوز از آسمانهایی که دیشب نشسته بودیم، پایین نیومدم. هنوز دارم از بالا دنیا رو میبینم و هنوز مستم می عشقم و چه شیرین است وقتی گرمای مهر از شومینه برما می تابد
دغدغه ی این روز هایم چیزی شبیه این است …همین که تو گفتی اش….
چیزی که بیرون از هر قول و قرار داد روح آدمی را تشنه تر می کند….
و این را تنها کسانی که طعم “عشق بی حضور” را چشیده باشند می دانند
ولی حتما نیازی به یک طرفه بودن نیست
اینجوری در صد به تعالی رسیدن اون عشق هر لحظه بیشتر و بیشتر میشه
حس می کنی چی میگم….؟
فقط در یه صورت حس می کنی…./
خوشا به حال شما !
ما سوار بر کره الاغی چموش ، شده ایم ،
برداشتی آزاد و فشرده : سـ ـ ـه شـ ـ ـنـ ـبـ ـ ـ ـه ها بـ ـا مـ ـ ـ ـ ـوری . . .
اسب رویا را زین میکنم از برای تو
می تازم تا خود آغوشت…
حتی اگر برای من نیز گشوده نشده باشد
نمیدونم چی بگم..این روی من خیلی تاثیر گذاشت.