آرام و بی صدا
سرک میکشم
به اتاقی که ذهن توست
برادرانه یا هرچه بشود اسمش را گذاشت
این واژه ها تعابیر درستی برای دوست داشتنم نیست
همیشه از این محدودیت واژه ها گله مند بوده ام
دوست داشتنم را حتما می فهمی
پاک و بی غرض
همچون خودت
آرام و بی صدا
سرک میکشم از لای در
آنقدر نگاهت می کنم
که سر از کاغذ برداری و خودکار بر زمین بگذاری
آنقدر که لبخند را روی لبانت نظاره کنم
و بی صدا تر از آمدنم بروم
شاید در هیچ طبقه بندی خاصی نگنجم
ولی . . .
دوستانه ، برادرانه و یا هرآنچه بشود تعبیر کرد
می بوسمت!
“خوب یا بد. من همین آوازم که میشنوی”
——————————————————————
+ چی بگم وقتی هیچ واژه ای نیست که به پاسخ لطفت به زبون بیارم ؟
برای شما
راستشو بگم؟
واقعأ لذت بردم از وبلاگتون
هم از اسمش هم از طعمش
و بیشتر از احساس ناب بوسۀ پست آخر
که عجیب بیدریغ و فریب بود
مرسی
می گریختم
از لحظه ی شوم عاشق شدن
اما افسوس
انسان چه آسان به دام می افتد
از این قشنگ تر مگه میشد بیان کرد.
من که کیف کردم. چه برسه به اون کسی که باید می خوند در اصل!
اون کسی که باید میخوند در اصل، الان چشمانش پر از اشک است.
اون کسی که صادقانه نوشت و صادقانه جواب گرفت.
هنوز هم در محدودیت واژه ها نمیگنجی، در هیچکدام از طبقه بندی ها. هنوز هم سرک میکشی در اتاق ذهنم!
من همیشه از خوشحالیت خوشحالم و ناراحتی هایت دلگیرم میکند.
دیگر نگران آن روزی نیستم که سر بخوری و نگرانیش مرا تا کرج نمیاورد
دوستانه ، برادرانه و یا هرآنچه بشود تعبیر کرد باید بگم جالب بود
دوستانه ،
برادرانه ،
. . .
هیچ واژه ای نیافتم وقتی به دنبال کلمه ای برای بیان عشق گشتم . . .
چه کسی پس از مرگ می خندد؟ باران در انبوه برگها.
آپم . . .
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد
..
.
آوازی که پی در پی تکرار می شود…
شاید در هیچ طبقه بندی خاصی نگنجم ولی………….
اینجا کسی ما را جریمه نمی کند…
آپم…
نمی دانم چرا امشب به جای پستت بیش از آنچه که باید مجذوب تو شدم، تویی که نمیشناسمت:
بعد از دوفنجان قهوه و یک بوسه
و دو نخ سیگار به هوایی سرد بر
می گردم،در پی رویاهایم ،شاید
پولی در بیاورم……………….
برمی گردم و برای پست تازه ات می نویسم،بگذار خلسه فنجان قهوه ات را با یک بوسه و دو نخ سیگار به هوای سرد ببرم….
من ریشه های تو رادریافته ام
بالبانت برای همه لبها سخن گفته ام
ودستهایت بادستان من آشناست
دستت رابه من بده
دستهای توبا من آشناست
ای دیریافته با توسخن میگویم
بسان ابرکه باطوفان
بسان علف باصحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بها ر
یسان درخت که باجنگل سخن میگوید
زیراکه من
ریشه های تورادریافته ام
زیراکه صدای من
باصدای توآشناست
برادرانه
خواهرانه
عاشقانه
یا هر آنچه که بشود اسمش را گذاشت
چقدر سخت است باور عاشقی
….
من صمیمانه منتظرم
و فقط نظر نمیخواهم
نــــظــــر می خواهم
موافقم با کمی قهوه و دود البته بعد از کمی شراب سرخ ناب .
راستی بهتون لیک دادم امیدوارم شما هم از لیبنک دادن دریغ نکنین