زیستن کار مشکلی است
در این زمانه
در هیاهو و ازدحام آدمهایی که می شناسم
ولی از درکشان عاجزم
کاش تکیه گاهی بود
و کسی بود
و تو بودی
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
+ : بهترم ، ممنون
12 thoughts on “زیستن”
Comments are closed.
زیستن کار مشکلی است
در این زمانه
در هیاهو و ازدحام آدمهایی که می شناسم
ولی از درکشان عاجزم
کاش تکیه گاهی بود
و کسی بود
و تو بودی
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
+ : بهترم ، ممنون
Comments are closed.
movafegh nistam ke zistan kare moshkelie,ama ba jomleye badesh kaelan movafeghan,chon axare adma ba oon chizi ke neshoon midan fargh daran,ineke ejtemaii zistano moshkel mikone!fek konam 1cheshmash hamoon 20nafar bashan;)
زیستن مشکل است
از ان هم مشکل تر درک همانهایی که از ادراکشان عاجزیم
به نکته های مهمی اشاره کردید
چی شده؟
be nazar mirese cheshmato basti…nemikhay bazeshoon koni…zendegi shirine ba hameye sakhtihash…bala paeenash…cheshmato ke baz kon !..ye kam bishtar…shayad hamin alanam be chizi tekye dadi….maslan be pahat..be khodet…enghad be joone in donya ghor nazan ba in ghahveye talkhet talkhtaresh nakon…be yekam shekar chetori??
چیزی نیست حرفهایت جای دیگریست …
…
..
.
نه در سر دیگری و نه در دست دیگری بلکه در چاله ای کم عمق …
همه اونا تیکه و پراکنده هر کدومشون یه طرفن شاید مانند آبی جمع شده در چاله ای کم عمق که با تکه سنگ دخترک که گه گاهی آنرا پرت می کند به سویم کم می شود خوشبختانه نشانه گیریش اصلا خوب نیست و هر گاه آفتاب بر آن می تابد تازه یاد این خواهد افتاد که جایش اینجا نیست، باید برود.
ولی مگر می شود مقابل خورشید کم نیاورد، پرواز باید کرد باز هم از آن کم می شود و تمام آنها به فراموشی سپرده می شوند مثل ثانیه های رفته که فراموش کردنش اوج کار های امروز من است ، لحظه لحظه خشکی است و مرگ مطلق چاله و حرف هایم . کاش دخترک سنگ را پرت نمی کرد ، کاش خورشید مرا … تا لااقل گنجشکان را سیراب می کرد …
چاله حرفهایت کجاست …
..
.
تو میگی ” این روزها زیستن سخت است” , من میگم “این روزها بودن سخت است” ! حالا کدوم درست تر میگیم ؟!؟!؟!
گاهی ته روز
ته فنجان قهوه و نواری که خالی است
یک پنجره به جایی دور باز میشود
آلبوم را که ورق می زدم…
پیر می شد مادر بزرگ… و من قد می کشیدم تا لبه ی تاقچه ی سماوربردوش…
آلبوم که به آخر رسید سماوری نبود… کودکی ام نبود… مادربزرگی نبود!
عشق
بهشت زمینی نیست.
برای ما
عشق
وزوزکنان اعلام می کند
که از نو
به حرکت واداشته شده
موتور ِ
سرمازده ی قلب(مایکوفسکی)
و تو بودی
.
.
.
و تو بودی
و تو بودی
.
.
.