خورشید من فاحشه ایست که کسوف را هر روز در هم آغوشی هوسی نو تجربه می کند . کسوف من گاهی هوای خورشید بودن می کند.
یه خر همیشه خره ، حتی اگه روی 2 پا راه بره و صداش کنن آدم!
« ماهی کم رنگ گوشه ی نقاشی ام پرواز کن » پرواز کن تا نشان دهی هر کم رنگی توانایی پر رنگ شدن را دارد که با امید می توان بال ساخت می توان پرواز کرد آزاد بود
نمی دانم به خود دروغ می گویم یا به تو ولی اینگونه بشنو که فراموشت کرده ام خیالت تخت لازم نیست شبانه اساس کشی کنی! اگر در خیابان هم ببینمت به روی خودم نمی آورم!
تنهایی مثلثی است که از گوشت و پوست و خون تو ساخته شده ، تنهایی حالتی است که در آینه به عکس خود زل می زنی و خود را عاشق می شوی و عاقبت یک روز دست عشقت را می گیری و می روی بدون آنکه از تو اثری بر جا بماند .
من و تو دو نیمه ی یک سیب هستیم سیبی که درست از وسط به دو نیم شده باشد اما… یک نیم سالم و دیگری کرم زده…!
سیاهی ، تو ، من و امثال من و تو ! ببین خیلی ساده است ، من و تو هم مثل خیلی از آدم های اطرافمان در سیاهی دست و پا می زنیم و تنها خیال می کنیم که از بقیه کمی به روشنی نزدیک تریم . آفتابی پیش رویمان بود که سالها برای رسیدن […]
تا حالا هیچ فکر کردی تو این چند وقته چقدر عوض شدیم! من یه کم بد دهن تر و تو یه کم بی حیاتر! حدس می زنی دلیلش چی باشه؟
از هم خیلی دوریم خیلی بیشتر از آنکه فکرش را بکنی ولی روحمان برای رسیدن به هم بال بال می زند
شکستن آن هم پیش پای تو حکایت شیشه ایست که اگر بخواهد نیز نمی تواند در برابر سنگ مقاومت کند .
- 1
- 2