دو صندلی، دو عاشق!

دو صندلی دو عاشق دو قلب که تند می زنند گونه های سرخ از سر شرم نگاه های خجالتی و تلاقی گاه و بیگاهشان فنجان های پیش رو زبان های وقت گفتن خاموش اینجا در ازدحام این جمعیت فارغ از عبور آدم ها صندلی هایی که پر و خالی می شوند انگار دنیا متوقف شده […]