بیا و بهانه ام شو

عزیزکم نوشتن بهانه می خواهد یک امشب را بیا و بهانه ام شو لبخندی بزن چشمی بگشا بگذار گم شوم در پیچ و خم نگاهت و بعد . . . اگر نخواستی برو ناز می خرم آهای زلفت دو تا نازت به چند؟ بیا و بهانه ام شو و بعد . . . بی هیچ […]

دلتنگی

دلت می گیرد گاهی از زمین و زمان و هرچه در آنست تو و دنیایی حرفهای نگفته تنها تو خود ِ خودِ تو دلت تنگ می شود گاهی برای خودت دلتنگی هایی خاص تو از جنس تو و برای تو دلتنگی هایی که تنها تو می فهمی دلم میگیرد گاهی دلم تنگ می شود گاهی […]

فاصله ها

شاید خیلی دور شاید خیلی نزدیک بار ها گفته ام جاده ها ملاک مناسبی برای سنجش فاصله ها نیستند آن سر دنیا هم که باشی انگار که در آغوشم جا خوش کرده ای وقتی روحمان در هم گره خورده وقتی هر ثانیه وجودت را حس می کنم فاصله چه معنا می دهد؟ عزیزکم باید از  […]

دود ، قهوه ، تو

دود قهوه نوایی که دعوت به شوریدگی  می کند اینها همه  و همه جزئی از وجود من اند و نیستند! شاید  کمتر کسی بفهمد سخن گفتن در لفافه ی کلمات را در کنج این کافه مجازی در ازدحام این دودهای لعنتی و این روزگار غریب من است روزگاری که متاسفانه تو هم معتاد آن شده […]